به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی، چهلوپنجمین نشست ادبی «دوشنبهها به وقت کتاب» روز دوشنبه ۲۴ آذرماه ۱۴۰۴، به همت دفتر ادبیات داستانی مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری انقلاب اسلامی، با موضوع نقد و بررسی مجموعه داستان «صاحب این عکس را میشناسید؟» و با حضور مصطفی میرزایی پیهانی، نویسنده کتاب، و حمید بابایی، منتقد و دبیر نشست، در سالن طاهره صفارزاده برگزار شد.
در ابتدای نشست، حمید بابایی با اشاره به نزدیکی مضمون برخی از داستانهای کتاب، این سوال را خطاب به مصطفی میرزایی پیهانی مطرح کرد که به نظر میرسد تعدادی از داستانها از لحاظ محتوا به هم نزدیک هستند. چهطور شد که این مجموعه را گردآوری کردید؟
مصطفی میرزایی پیهانی در پاسخ گفت: یکی از علتهای اصلی نوشتن این کتاب، جشنواره انقلاب بود که چهار قصه از این کتاب به این رویداد ارائه شد. بیشتر کارها مستند است؛ یا از یک خاطره آمده یا از عکس و سند. من بیشتر از دل اینها ایده گرفتم و نوشتم. در واقع، بیشتر داستانهای این کتاب اتفاق افتادهاند.
وی افزود: بیشتر کار آزاد مینویسم و خیلی در حوزه دفاع مقدس و انقلاب کار نکرده بودم، اما چون ما در این زمینه عقب هستیم احساس نیاز کردم که در این حوزه هم بنویسم. بنابراین دل را به دریا زدم و این مجموعه داستان را نوشتم. در بخشی از اثر تصویر به جای کلمات حرف میزند. در نگارش مجموعه داستان «صاحب این عکس را میشناسید؟» تلاش کردم داستانی بنویسم که هم جدید باشد و هم بتواند کسانی را که علاقه زیادی به ادبیات جنگ ندارند جذب کند.

در ادامه نشست، یکی از حاضران پرسید: آیا این کتاب مستند داستانی است و تعریف شما از مستند داستانی چیست؟
نویسنده کتاب در پاسخ گفت: بله، با توضیحاتی که دادم، این کتاب مستند داستانی است. میشود گفت ۹۰ درصد داستانها مستند است و یکی دو داستان کار خودم است. داستانهایی که در این کتاب مربوط به انقلاب است، همه مستند هستند. تعریف من از مستند داستانی این است که آن کلیشههایی که حتماً باید رعایت شوند را نداشته باشد و روایت، شیوا باشد. بنای من این نبود که چیزی را بزرگنمایی کنم. تلاش کردم به شکلی تمجیدآمیز بنویسم و صرفاً آن رویداد را نقل نکنم. اگر هم جایی از سندی استفاده کردم، بیشتر برای گفتن مطالب دیگر بوده است.
وی با اشاره به وضعیت آثار مستند در کشور مطرح کرد: مستند در کشور ما جذاب نیست، در حالی که مستندهای جنگ جهانی دوم جذابیت دارند. مشکل این است که کار دست آدمهای درستی داده نمیشود. مستند را باید با ادبیات ممزوج کرد. مخاطب ایرانی این نوع خاطره شفاهی را نمیتواند هضم کند، به همین دلیل باید چیزی در آن باشد که این خاطره را قابل هضم کند. ما باید ذائقه مخاطب ایرانی را بشناسیم و قلابی داشته باشیم که مخاطب را به سمت مستند جذب کند. اینکه کتابهای دفاع مقدس یا انقلاب را در دستهبندی بخش ویژه قرار میدهند، برای من قابل درک نیست و یک دودستگی به نام نویسندگان آزاد و نویسندگان ویژه ایجاد کردهاند. هیچ کجای دنیا جنگ را اتفاقی ویژه نمیدانند.
میرزایی پیهانی همچنین عنوان کرد: کتاب «پایی که جا ماند» را وقتی میخوانیم گریه میکنیم و میگوییم چرا این اتفاق برای دیگر کتابهای خاطرات شفاهی نمیافتد. نویسنده آن کتاب میگوید من همان لحظه این خاطرات را نوشتهام و اگر دردی داشتم، با همان درد آن خاطره به نگارش در آمده است.

در بخش دیگری از نشست، یکی از حاضران با اشاره به برخی داستانهای کتاب گفت: سه داستانِ شما را خیلی پسندیدم؛ داستان اول، «پیشکشی برای شاه» و دیگری «آدمها بدون سهمیه» است. من واقعاً لذت بردم و با داستان «سهمیه» گریه کردم. شما استاد دیالوگنویسی هستید. من این کتاب را ادبیات واقعگرا میبینم، اما در جایی نوشتهاید که امیرالمؤمنین (ع) در قبرستان نجف دفن شده است که این اشتباه تاریخی است. حضرت علی(ع) در قبرستان مدفون نشدهاند و اگر این مطلب به نقل از روضهخوان آمده، باید برای مخاطب مشخص شود که این روایت، اشتباه است.
در ادامه، حمید بابایی با اشاره به نمونههایی از ادبیات داستانی گفت: ما یک شاهکار در ادبیات فارسی داریم و آن «دایی جان ناپلئون» است. در این کتاب یک جعل تاریخی وجود دارد که به نفع قصه است. بعضی از اسمها معنا و بار معنایی دارند. وقتی شما در این کتاب نام شخصیت را «طیب خالی» گذاشتهاید، مخاطب به اشتباه میافتد و تصور میکند منظور همان طیب حاجرضایی معروف است و این موضوع باید در متن مشخص میشد.
نظر شما